من بر عکس اسمم توی زمستان بالا آمدم .سردمه و به گرمای وجود شما دوستان نیاز دارم تا بتوانم با نوشتن سرمای وجودم را از بین ببرم که اگر همینطور پیش برود توی این شدت سرما دیگر قد نمی کشم و بدست فراموشی سپرده می شوم مثل همه ی انهایی که زیر پای پاییز و زمستان له شدند و کسی نبود به ندای درونشان گوش دهد.دستهای مهربانتان را رو بر روی برگهای نازگ و مخملی من بکشید تا شاید بتوانم حرفی بزنم چیزی بنویسم ،نوشته ای -هذیانی .منتظر بمونم ؟